آیا تا به حال به این مورد فکر کردهاید که بیشتر افراد در طول روز در حال صحبتکردن درونی هستند؟ صحبتکردن درونی یعنی فکر و صحبتهایی که هر ساعت یا دقیقه در ذهنمان نقش میبند و آنها را در همان لحظه به زبان نمیآوریم ولی در دقایقی، ساعاتی و یا روزهایی دیگر نهتنها آن را بر زبان جاری میکنیم بلکه هم به آن گفتارها عمل میکنیم و از رشد دادن صدای درون جلوگیری میکنیم.
پس متوجه شدیم که صدای درون و فن بیان مهمترین ویژگی است که باید آن را تحت کنترل خود داشته باشیم. با اصلاح گفتار درونی میتوانیم به بخش اعظمی از شاد زیستن پایدار دست پیدا کنیم. صحبتهای درونی باعث رفتار و اعمال ما در طول روزها خواهند شد پس چرا بگذاریم این صدای درون همچون اسبی افسار گسیخته به هر سو که میخواهد برود. ما میتوانیم با به دست گرفتن فرمان صحبتهای درونی به شادیهای پایداری برسیم.
در این مقاله راهبردها و تمارینی را آوردهایم که شما بتوانید با انجامدادن آنها صدای درونی خود را به سمت شادی پایدار و موفقیت به پیش ببرید.
1- پیروزشدن بر افکار منفی دربارهی خودتان
بسیاری از مردم مشکل بسیار بزرگی نسبت به رها کردن فکرهای مسموم و منفی درباره خودشان دارند. بیشتر این افکار مسمومکننده و منفی در دنیای خارج از دورن اتفاق میافتد. مثلا نظرات و ایدههای کسانی که ما به آنها عشق میورزیم و احترام میگذاریم تاثیر مستقیمی بر روی صدای درونمان دارد.
2- دوری کردن از کمالگرایی
بعضی از افراد با کمتر از ایدهآلهایشان مشکل اساسی دارند و به هیچوجه به کمتر از آن خشنود نمیشوند. اگر شما متوجه شدید که به دنبال کمالگرایی هستید و احساسات منفیای را در زمانی که پایینتر از سطح ایدهآلهایتان دارید، این سه قدم ساده را انجام دهید.
جلوی خط فکرکردن حال حاضرتان را نگه دارید
تمرکز کنید بر روی تلاشی که میتوانید در مسیر رسیدن به هدف بکنید
به طور پیوسته تلاشهای نتیجهبخشتان را ادامه دهید
با برداشتن کانون تمرکزتان از روی نتیجهی نهایی ( که میتواند برگرفته از کمالگرایی باشد ) و توجهکردن به تلاشهای پشت سر یک کار، میتواند به شما در جهت قدردانی از کار خوبتان کمک کند.
3- دور انداختن فیلترهای منفی
تمرکزکردن روی نقاط منفی عادت بسیار بدی در زندگی هست. تمرکز بیش از حد بر روی موارد منفی باعث میشود که که ما آنها را به عنوان یک واقعیت مهم درک کنیم و باورهای مسمومی را در ذهن خود بسازیم. اگر متوجه این موضوع شدید که در حال شکایت کردن از همه چیز هستید و واقعا همهچیز برای شما به بدی پیش میرفت، به دنبال واقعیتها مثبت هر چند کوچک باشید. چون هیچ وقت همهچیز واقعا بد نیست!!! صد در صد در زندگی همه موارد مثیت و عالی بسیار زیادی وجود دارد که ما معمولا آنها را نادیده میگیریم.
4- خودتان را هیچوقت با نامهای منفی صدا نکنید زیرا از رشد دادن صدای درون جلوگیری میکند.
صداکردن خودتان با یک نام منفی باعث سرخوردگی و یاس شما خواهد شد و جیگاه شما از یک انسان ارزشمند به یک عنصرناچیز سقوط خواهد کرد و از رشد دادن صدای درون جلوگیری می کند.
- به عنوان مثال : گفتن این جمله که ” من یک بدبخت و بازنده هستم ” بعد از اخراجشدن از کارتان ثمرهی خیلی بدی را به همراه دارد و کاری نادرست و نامنصفانه در حق خودتان هست. به جای آن میتوانیم بگوییم : ” من شغلم را از دست دادم، ولی من میتوانم با استفاده از این تجربه شغل جدید را پیدا کنم و در آن رشد کنم ” در این حالت از جملات مفید استفاده میکنیم.
- گفتن جملهی ” من خیلی احمق هستم ” کلماتی غیرواقعی و تقلیلکننده هستند. اگر شما احساس کنید که احمق هستید، به احتمال زیاد از کمبود دانش در حوزه ای خاص رنج میبردید. بهجای این نوع جملات میتوان از جملهی ” من نمیدانم که چگونه وسایل خانه را تعمیر کنم ” استفاده کرد. همچنین میتوانید در ادامه به خود بگویید : شاید من نیاز دارم که دوره یا مهارت خاصی را فرا گیرم.
5- انتظار اتفاقات بد نباشید!!!
به نوعی میتوان گفت انتظار داشتن اتفاقات بد به این فرض است که بدترین نتایج در انتظارمان هستند. تغییر دادن افکار درونیمان به واقعگرایی و یا حقیقتطلبی میتواند به ما برای دوری از اغماض و اغراق کمک شایانی کند. با انتظار بدترینها را کشیدند، ما به جهان هستی نشان میدهیم که در آینده متنظر چه وقایعی هستیم و جهان هستی نیز همان اتفاقات بد را برایم رقم خواهد زد.
6- فیلمنامهای دوباره برای خودتان بنویسید.
زمانی که شما متوجه شدید که در حال منفیبافی هستید و افکار مخربی را برباره خودتان در ذهن دارید، احساستان را درک کنید، منبع این احساس منفی را شناسایی کنید و سپس آگاهانه افکارتان را بصورت مثبت روی کاغذ نویسید. جملهبندیهایتان نیز باید ساختاری مثبت داشته باشند.
- به طور مثال : زمانی که شما انجامدادن کاری را فراموش میکنید بصورت ناخودآگاه به خودتان میگویید ” من خیلی احمق هستم، چطور توانستم چنین چیزی را فراموش کنم؟
- جلوی فکرکردن منفی درباره خودتان را بگیرید که چقدر احمق هستم چون کاری را که باید انجام میدادم را فراموش کردم. در این زمان به این مسئله فکر کنیدمثلا زمانی که بچه بودید و کاری را فراموش میکردید، پدرتان به شما گفته بود که احمق هستم. این لغاتی مربوط به پدرم هستم، به ذهن و جسم من تعلق ندارند. بعد از آن درباره خودتان فکر کنید که من یک شخص عالی هستم و اشتباهی را انجام دادم که ممکن همه انجام دهند و اشتباه مخصوص انسانهاست، و من مطمئن خواهم بود که در آینده با استفاده از ابزاری یا برنامهی یادآوری دیگر جنین چیزی را فراموش نمیکنم. همین الان کار فراموش شده را انجام میدهم و بابت تاخیر نیز عدرخواهی میکنم.